با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم…
بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند… و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا… دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا… سفارششان را حساب کردند، و دوتا قهوهشان را برداشتند و رفتند…
از دوستم پرسیدم: ماجرای این قهوههای مبادا چی بود؟
دوستم گفت: اگه کمی صبر کنی بزودی تا چند لحظه دیگه حقیقت رو میفهمی…
آدمهای دیگری وارد کافه شدند… دو تا دختر آمدند، نفری یک قهوه سفارش دادند، پرداخت کردند و رفتند…
کاظم سعیدزاده قهوه منبع
درباره این سایت